۰۳/۰۲/۱۳

راز یک هدفگذاری موفق

مجله خلاقیت، شماره ی ۹۴، نیمه اول شهریورماه ۹۵

خلاصه کتاب “مستقیم به سمت هدف”

سیما فاطی پور، مدرس و مترجم

برای بهره وری به ابزارهای آن چشم دوخته ایم، اپلیکیشن ها، برنامه ها و سیستم های پیچیده، تا بتوانیم کارهایمان را مدیریت کنیم، اما باید ببینیم این ابزارها تلاش دارند چه درسی را به ما بیاموزند. مردم همیشه به دنبال راه هایی هستند تا بتوانند کارهایشان را سریع تر و بهتر انجام دهند. درست است که ابزارها و سیستم ها به رسیدن ما به اهدافمان کمک می کنند، اما کار اصلی در سر و ذهن ما اتفاق می افتد. اگر از دلیل انجام کارهایمان آگاه باشیم و اول فرآیند تفکر خود را به سمت صحیح هدایت کنیم دیگر شاید نیازی به جدیدترین سیستم ها و برنامه ها نداشته باشیم.

نکته طلایی

“آینده یک وجه ندارد. بلکه مجموعه ای از احتمالات است که اغلب با یکدیگر در نبرد هستند تا سرانجام یکی از آن ها اتفاق بیفتد” فکر کردن مشکل است و به ابن دلیل مشکل است که برای هر مسئله ای تنها یک جواب یا راه حل صحیح وجود ندارد. به ما آموزش داده شده که به دنبال “صحیح” بگردیم و ما دوست نداریم در این کار اشتباه کنیم. دوهیگ در این کتاب می گوید آینده مجموعه ای از اتفاقات ممکن است و هر چه تعداد این احتمالات بیشتر باشد پیدا کردن راه حل مناسب برایمان سخت تر می شود. ما هرگز نمی توانیم آینده را با قاطعیت صد در صد پیش بینی کنیم. اما می توانیم شانس خود را افزایش دهیم. وقتی نتایج احتمالی یک کار را در نظر می گیریم، به تجربه های گذشته زندگی خود و نوع نگاهمان به آنها تکیه می کنیم و کم کم در این مهارت پیدا می کنیم. به این شرط که پیش فرض های اساسی مان درست باشند.

الماس اول

تمام نتایج احتمالی را در نظر بگیرید.

بسیاری از شطرنج بازها بازی های زیادی را واگذار کرده اند، آن هم به این دلیل که به جای در نظر گرفتن تمام احتمالات حرکت رقیب، تنها روی حرکتی حساب کرده اند که امیدوار بوده اند رقیبشان انجام دهد. واقعیت این است که در لحظات آخر تصمیم گیری احساس نقش پر رنگ تری نسبت به منطق دارد.

ما معمولا به آنچه احساس می کنیم درست است تمایل پیدا می کنیم و سپس به واقعیت هایی بیشتر توجه می کنیم که تصمیم احساسی مان را پشتیبانی کنند.

افراد موفق عادت کرده اند تصمیم های موثر بگیرند.

آنها:

روی مدیریت احساستشان کار می کنند.

هم روی شکست ها و هم پیروزی هایشان تعمق و آنها را تحلیل می کنند.

دائما پیش فرض های خود را زیر سوال برده و آنها را به روز می کنند. نتایج و جنبه های مختلف آینده را در ذهن مجسم می کنند.

الماس دوم

“یک راه غلبه بر کوری اطلاعاتی این است که با داده های موجود گلاویز شویم تا بتوانیم اطلاعات را به چند پرسش تبدیل کنیم و با جواب دادن به آن ها انتخاب کرده و تصمیم بگیریم”

به اعتقاد دوهیگ کوری اطلاعاتی یعنی ” تمایل ذهن به جذب نکردن اطلاعات وقتی که ورودی های ذهن بیشتر از حد زیاد می شوند”

درست است که باید قبل از گرفتن هر تصمیمی تمام سناریوهای احتمالی را در نظر بگیریم، اما این خطر هم وجود دارد که خود را در اطلاعات زیاد غرق کنیم که در نهایت به عدم تصمیم گیری منتهی می شوند، و نه وضوح بیشتر. در دنیای کسب و کار به این حالت فلج تحلیلگری می گویند.

وقتی  که برای گرفتن یک تصمیم غرق در اطلاعات موجود می شویم، ذهنمان به تصمیم گیری دوتایی رو می آورد. یعنی ازخود می پرسد ” آیا باید تمام این اطلاعات را تحلیل کنم یا می توانم آن ها را نادیده بگیرم؟” انتخاب های دوتایی کار تصمیم گیری را ساده تر می کنند. پس می توانیم برای خروج از حالت فلج تحلیلگری از روش قطعه بندی داده ها استفاده کنیم.

فرض کنید وارد بستنی فروشی می شوید که بیش از پنجاه نوع و طمع مختلف بستنی دارد. چطور یکی از آن ها را انتخاب می کنید؟ می توانید تصمیم گیری را به چند بخش کوچک تر تقسیم کنید تا راحت تر بتوانید انتخاب کنید. بستنی معمولی می خواهید یا بستنی یخی؟ طعمی آشنا یا جدید؟ قیفی یا لیوانی؟ یک اسکوپ یا دو اسکوپ؟

برای تصمیماتی بزرگتر و مهم تر از انتخاب بستنی که ریسک بالاتری دارند (مانند خرید ماشین، انتخاب دانشگاه، انتخاب نوع سرمایه گذاری) این فرآیند را آهسته تر و با فکر بیشتری طی می کنیم، که این مسئله از نوع سازمان دهی اطلاعات، ارزش ها و الویت های ما تاثیر می پذیرد.

بنابراین کار کردن با اطلاعات بیشتر از این که به ابزار ما بستگی داشته باشد، به ایجاد قطعات اطلاعاتی مناسب و قابل مدیریت بستگی دارد. پس دفعه بعد که با حجمی از اطلاعات سروکار داشتید و خواستید براساس آن ها تصمیم گیری کنید، از خود سوالات دوتایی بپرسید. به این ترتیب می توانید اطلاعات را به قطعات کوچک تر تقسیم کنید و ریسک را به حداقل برسانید.

الماس سوم

هوشمندی در هدفگذاری کافی نیست

اغلب گفته می شود که باید اهداف هوشمندانه ای برای خود تعیین کنیم. ما فهرست کارهای خود را هر روز می نویسیم و یکی یکی آن ها را انجام می دهیم و تیک می زنیم. اما مشکل اینجاست که وقتی در پایان روز به این فهرست نکاه می کنیم اغلب کارهای کوچک تر و کم اهمیت تری که شما را به اهداف اصلی تان نزدیک تر می کنند همچنان در فهرست به شما زل می زنند.

مسئله این است که تیک زدن کار ها در لحظه احساس لذت فوق العاده ای ایجاد می کند. به همین دلیل سعی می کنیم کارهای بیشتر و بیشتری انجام دهیم و به این منظور روی کارهای کوچکتر که زودتر انجام می شوند تمرکز می کنیم. در صورتیکه بهتر است در فهرست خود کنار هر کاری که می نویسید، اضافه کنید که این کار شما را به کدام هدف نزدیک تر می کند و کارهایتان را بر اساس اهداف مرتبط با آن ها الویت بندی کنید و نه خود کارها، روز ها، هفته ها و ماه های خود را با تمرکز روی اهداف مهم و اصلی خود آغاز کنید و فهرست کارهای خود را همیشه بر این اساس تنظیم کنید.

از اهدافتان چشم برندارید.

مطلب مشابه

بازاریابی چابک؛ عامل موفقیت در کسب و کار

بازاریابی چابک؛ عامل موفقیت در کسب و کار

بازاریابی چابک؛ عامل موفقیت در کسب و کار این روزها با رشد وگسترش تکنولوژی، اغلب …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *