هماهنگی، مجموعهای از ساز و کارهای ساختاری و انسانی است که برایمرتبط کردن مؤثر اجزای هر نظام(جامعه)،برای تسهیل در کسب اهداف طراحی میشود. آدمی موجودی اجتماعی است. در جامعه و سازمانها، تعداد بیشماری از انسانها زندگی میکنند که برای تحقق اهداف خود نیازمند برقراری ارتباط با یکدیگرند تا بتوانند با انجام دادن برخی از کارها،بهنتایجمطلوب و مورد انتظار خود برسند و این امر تنها با هماهنگی ِتحقق خواهد یافت. پس برای انجام دادنِ بهتر کارها باید بین افکار، فعالیتهاو عملیات گروه، هماهنگی وجود داشته باشد. هماهنگی یعنی آمیختنفعالیتهای افراد و سازماندهی درست انسانها و تخصیص درست منابع غیرانسانی به منظور تحقق هدف.
از مهمترین وظایف مسؤولان، ایجاد هماهنگی بین افراد، واحدها،معاونتها و ارتباط درست جامعه با تحوّلات محیطی است. رسول خدا(ص)در اهمیت این موضوع می فرماید:بهترین مدیران و فرمانروایان کسانی هستند که استعدادها و سلیقههایگوناگون را زیر چتر مدیریت گرد آورند و بدترین مدیران آنانند کهمجموعه همسو و هماهنگ را پراکنده سازند.
در واقع یکی از مشخصه های دولتمردان موفق و شایسته ، بهره گیری از تمام صاحبنظران علوم مختلف اعم از مدیریت ، اقتصاد ، سیاست و جامعه شناسی و . . . در تصمیم گیری ها و تعیین خط مشی ها و سیاستهای کلان سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی می باشد؛ هر چند اگر از گروه های منتقد و مخالف دولت باشند ، چرا که مشارکت و همکاری مؤثر کلیه گروه ها و اقشار جامعه را در کسب اهداف جاری و آتی خود تضمین نموده است .
حضرت علی(ع) درباره وحدت و هماهنگی علم و عمل میفرماید:
علم و عمل دارای پیوندی نزدیک [و دارای هماهنگی] هستند. همبستگی و وحدت در راه حق گرچه کراهت داشته باشید ، ازپراکندگی در راه باطل گرچه مورد علاقه شماباشد ، بهتر است؛ زیراخداوند سبحان، به گذشتگان و آیندگان چیزی را به تفرقه عطا نفرمودهاست.
قرآن نیز درباره هماهنگی میفرماید: و از مشرکان نباشید؛ کسانی که دین خدا را قطعه قطعه کردند وفرقهفرقه شدند و هر حزبی بدان چه پیش آنها است، دلخوش شدند.
نقش رهبری در سازمان، از مهمترین نقشها است و امروزه معتقدندمدیریت مطلوب آن است که به رهبری ختم شود. جامعه موفق مشخصهایدارد کهبا آن، از جامعه ناموفق شناخته میشود و آن، رهبری پویا و اثربخش است.رهبران تأثیری اساسی بر هماهنگی دارند. حضرت علی(ع) میفرماید:
موقعیت رهبر و فرمانده، مانند موضع و نقش نخ تسبیح است که دانههارا به هم میپیوندد. وقتی رشته پاره شد، دانهها پراکنده میشوند و هرکدام به سویی خواهد غلتید؛ سپس هرگز در کنار یکدیگر جمعنخواهند شد.
این نقش که بازتاب حضور و تأثیر رهبری است، سازمان و مجموعه رادارای انسجامهای مرئی و حتی نامرئی میکند. امروزه در مدیریت به اینمسأله معتقدند که هدف از رهبری و فرماندهی، راهنمایی زیردستان در جهتفهمیدن هدف و برانگیختن آنان به کار و فعالیت مؤثر است، و پیروزی وشکست هر تشکیلاتی، بستگی تام به رهبری آن دارد. به سبب همین مسأله،امام علی(ع) در نکوهش کوفیان در جنگ با لشکریان معاویه فرمود:موقعیت زمامدار همچون ریسمان است که مهرهها را در نظم میکشد وآنها را جمع کرده به هم مرتبط میسازد؛ اگر ریسمان از هم بگسلد،مهرهها پراکنده میشوند.
به عبارت دیگر، وظیفه رهبری، تأثیرگذاری بر مردم برای وادار کردنآنها به کوششی دلخواه به منظور تحقق اهداف گروهی است. شما میتوانیدحضور فیزیکی انسانی را بخرید یا برآن به شدت نظارت کنید، امّا شور واشتیاِ او را نمیتوانید بخرید. نقش رهبر، روحیه دادن به کارکنان است.رهبران بدون توجّه به مسائل انسانی، قادر به هدایت انسانها نیستند. اینماشینآلات و تجهیزات نیستند که ارزش افزوده ایجاد میکنند، بلکه نیرویانسانی باانگیزه است که میتواند از امکانات به بهترین شکل استفاده کند؛ لذاباید برای تک تک کارکنان ارزش قائل بوده و به آنان توجّه کرد.
در میان تمام وظایف مدیران (برنامهریزی، سازماندهی، هماهنگی،هدایت و رهبری) رهبری جایگاه ویژه خود را دارا است. در این مسؤولیت،مدیریت باید انسانها را بشناسد و بتواند با ایجاد نظام مطلوب، با آنها ارتباط درست برقرار کند. میان مدیران ابزاری که فقط به فکر تحقق هدف سازمان(بدون عنایت به نیازهای فرودستان) هستند و مدیران مؤثر (مدیرانی کهرهبری نیز میکنند) تفاوت اساسی وجود دارد. منبع رهبری، حاکمیت نیست،هدایت است، رهبر نه فقط گروه را راهنمایی میکند، بلکه خود نیز جزئی ازگروه است.
برای درک بهتر مسأله (هماهنگی و رهبری ) و ضرورت انتخاب رهبران ، مدیران و مسئولان اجرایی شایسته و موفق در سازمانها و مؤسسات ذکر مثالی خالی از لطف نیست:
چوپان ها برای جمع کردن ، جلو بردن و بطور کلی هدایت کردن گوسفندها از علایم و زبان خاصی استفاده می کنند و با آن زبان گوسفندان را به جاهایی که مورد نظرشان هست ، هدایت می کنند.در زمان های قدیم یک روز چوپان تازه کار و جوانی ، گله ای را به صحرا برد . در صحرا می خواست گوسفندان را یک جا جمع کند امّا هر چه ¤ بر و بر ¤ می کرد ، گوسفندان به جای جمع شدن بیشتر پراکنده می شدند و این طرف و آن طرف می رفتند . چوپان تازه کار حسابی کلافه شده بود که چوپان با تجربه ای از راه رسید و چند بار ¤ هر و هر ¤ کرد و گوسفندان به محض شنیدن صدایش یک جا جمع شدند ! او رو به چوپان بی تجربه کرد و گفت : ¤ تو که هر را از بر تشخیص نمیدهی،چگونه چوپان شده ای؟ ¤
لازم به ذکر است چوپان بی تجربه به علت نادانی و بی تجربگی ، هر وقت که با چنین مشکلی مواجه می شد ، سگ های گله اش را تنبیه و تعویض می کرد!!
و از آن زمان به بعد این ضرب المثل را برای افراد نادان و بی تجربه به کار می برند که از عهده هیچ کاری بر نمی آیند .
منبع: www.daneshju.ir